پسر بابا زمستون میره بیرون؛ یه اسب میبینه که از دماغش بخار میاد پیش خودش میگه: پس اسب بخار که میگن اینه!
یارو از بندرعباس میاد بهش میگن اونجا چیکار می کردی؟
میگه : عرق!!!
یکی بود یکی نبود.یه روز زمین عاشق خورشید شده بود. بهش گفت دورت بگردم. تا ابد تو رودر باسی موند!
فوتبالیست: برای اینکه گلهای تمیز بزنم.!!!!
بخندید